ای کاش
ولی: اگر ای کاش ها، ای کاش نبود، چی به سرم میومد؟
ولی: اگر ای کاش ها، ای کاش نبود، چی به سرم میومد؟

گوش كن
خاموش ها گويا ترند . . .
در خموشي هاي من فرياد هاست !
فریدون مشیری

جرم اين است که ندانيم زندگي خيلي ساده تر از اينهاست که ما فکر مي کنيم.
فريدريش نيچه

فرق است بین دوست داشتن و داشتن دوست
دوست داشتن امری لحظه ایست
ولی داشتن دوست استمرار لحظه های دوست داشتن است

منو دیدی تازگیا؟
که پیشونیم خط افتاده موهام کم پشت
خسته شدن همه ی دوستام از فحش
شدی یه آدم چرت و قفله ای
که تُف به این زندگی دلم حرفاشو بهت که گفت
توام یه چیزی بگو
بگو نمیتونه هیچی به زور
جدا کنه دیگه تورو ازم
جون هرکی دوست داری یه چیزی بگو

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود
عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاکبوس در گهی
چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بو
د در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
درد بی عشق زجانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
بلبل طبعم «رهی» باشد زتنهایی خموش
نغمه ها بودی مرا تا هم زبانی داشتم
رهی معیری

شبا مستم ز بوی تو.. خیالم بازه روی تو
خرامون از خیال خود.. گذر کردم ز کوی تو
بازم بارون زده نم نم.. دارم عاشق می شم کم کم
بذار دستاتو تو دستام.. عزیز هر دم
گناه من تویی جادو.. نگاه من تویی هرسو
نرو از خواب من بانو.. تویی صیاد، منم آهو
شب تنهایی زار و.. کسی هرگز نبود یار و
خراب یاد تو بودم.. تو بردی از نگات مار و
بازم بارون زده نم نم.. دارم عاشق می شم کم کم
بذار دستاتو تو دستام.. عزیز هر دم، عزیز هر دم
مازیار فلاحی

از گم شدن، همه میترسیم
اما
هیچ بارانی نمی بارد مگر صفا دهد
هیچ گلی جوانه نمی زند مگر هدیه شود
هیچ خاطره ای زنده نمی ماند مگر شیرین باشد
هیچ لبخندی نیست مگر شادی بیاورد
وهیچ بهاری نمی آید مگر سال دیگری در پیش باشد
پس بگذار باران شوق بر زندگی ات ببارد تا روحت را صفا دهد
گل های عشق در دلت جوانه زنند تا آنها را به دیگران هدیه کنی
خاطراتت قشنگ باشند تا همواره بیادشان بیاوری
لبخند بر لبانت نقش بندد تا شادی را بیفشانی
و بهار بیاید تا بدانی باز هم فر صت بودن هست……

هی تنهایی بی صدایی، از تکرار ترسیدم
زخم ودرد و ترس از فردا به پوچی رسیدم
با تو فراموشم میشه واسه ی همیشه دستای سردم
باتو فراموشم میشه واسه ی همیشه ترکای قلبم
من و ببر از ویرونی، از ابرای بارونی، تو حرفای نگفتمو میدونی
از این کوچه باتو میرم ،چون تویی ،مسیرم
مثل خورشید صبح امید تو دستات جون میگیرم
ترانه سرا : مادمازل
ملودی : مادمازل
تنظیم کننده : اشکان دباغلینک دانلود: دانلود

تو را دوست دارم
در این باران
میخواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران میخواستم
میخواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در آینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم…
احمدرضا احمدی بیرجندی

وقتی که تو بارانی میشوی در آسمان چشمانت غرق میشوم و فراموش میکنم که هوا پاییزی است.
برخیز تا پنجرهها را به روی خزان ببندیم، بیم دارم خزان خاطراتمان را غارت کند.
باغچه از حجم علفهای هرز سکوت انباشته شده.
از خلوت کوچه دلم میگیرد و هنوز در انتظار بارانی شدن چشمانت هستم.
هر چند که میدانم بارانی شدن، دل آسمانی میخواهد.

نه
همیشه برای عاشق شدن
به دنبال باران و بهار و بابونه نباش
گاهی
در انتهای خارهای یک کاکتوس
خسته شدم بس که گفتم: دستم به نوشتن نمی رود
خسته شدم بس که گفتم: دلم برایت تنگ شده
خسته شدم از این همه جمله و داستان کلیشه ای
از این به بعد پنجره را باز می کنم، داد می زنم تا همه بشنوند!
نمی خواهم تنهاییم را با کسی قسمت کنم، من+من، می شود من :-)
شادم، سرخوشم، آزادم، نه تو را می خواهم نه هیچ کس دیگه را
از امروز به بعد فلسفه را به سخره می گیرم
منطق را تکذیب می کنم
سیاست را که اثلا ول کن، به خودی خود مسخره هست
چرا نگویم دنیا را به گند کشیدند آدم های جاه طلب و خود خواه؟!
می گویم!
چرا زور بزنم حرف دلم را به زبان شعر بگویم؟! بی پرده و بی چهار چوب می گویم!
به ساز دلم دستور می دهم آهنگ شاد بنوازد
می رقصم و می نوشم و می خندم، تا همه بدانند که
من+فلسفه+منطق+عشق+تو+... می شود من دیوانه.
احسان.ر

دلم سرشار از امیدی واهی
هوای حوصله ام ابری
گرد و غبار خاطرات کهنه باقی
دلم پافشاری می کند به خواستنت
بیچاره ی دیوانه، در وهم برگشتنت غرق شده
نمی داند تو از یاد برده ای او را
احسان.ر

تلنبار خاطرات خاک گرفته ام را
اگر می خواهی جستجو کنی
به حتم در میان پستو های بی حوصلگی ام می یابی
اما بی محابا در نزن که گرد دلم
تا ابد به سرفه ات می اندازد
و عزای سیاه پوشش به گریه ات!
آرام که آمدی
اول از آینه تنهایی بپرس از کدام سو
آنگاه به نرمی قدم بردار
که ناگزیر تخته های زوار در رفته روحم
پای برهنه ات را خراش نیندازد
به گمانم جایی برای تکیه کردن نیست
تنها شانه های پوشالی مترسک خنده هایم
که آن هم استراحت گاه ناامنی است
آخر بارها هجوم سخت کلاغ های سیاه را دیده است
تصمیم با خودت ...
هنوز هم جستجوی خاطراتم را در سر می پرورانی؟
شاعر=؟

با هیچ کلامی
به جز سکوت
نمی توانم
وسعت نبودنت را
تفسیر کنم

مقاله احسان رفیعی با عنوان حفظ امنیت در فروشگاه های اینترنتی: حرکت از Biometrics به Behaviometrics در اولین کنفرانس دانشجویی پیشرفتهای نوین مهندسی دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد.

آن که می گوید دوستت می دارم
خنیاگر غمگینی ست
خنیاگر غمگینی ست
که آوازش را از دست داده است
ای کاش عشق را زبان سخن بود
هزار کاکلی شاد در چشمان توست
هزار قناری خاموش در گلوی من
عشق را ای کاش زبان سخن بود
آن که می گوید دوستت دارم
دلِ اندوهگین شبی ست
دلِ اندوهگین شبی ست
که مهتابش را می جوید
ای کاش عشق را
زبان سخن بود
هزار آفتاب خندان در خَرامِ توست
هزار ستاره ی گریان در تمنای من
عشق را ای کاش زبان سخن بود...
شعری از احمد شاملو
خواننده سهیل نفیسی (آلبوم ریرا)

دنبال وجهی می گردم
که تمثیل تو باشد
زلالی چشم هات
بی پایانی آسمان
مهربانی دست هات
نوازش گندمزار
و همین چیزهای بی پایان.
نمی دانستم دلتنگیت
قلبم را مچاله می کند
نمی دانستم وگرنه
از راه دیگری
جلو راهت سبز می شدم
تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری
تا دوباره
در شمایلی دیگر
عاشقت شوم.
گفته بودم دوستت دارم؟
ع. معروفی

خانه ی دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی ست
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی
کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا
جوجه بردارد از لانه ی نور
و از او می پرسی خانه ی دوست کجا است.
سهراب سپهری

زندگی بدون موسیقی اشتباه است.
فردریش نیچه

دوستی با افراد برتر تلخ است، زیرا نمی توان چیزی در قبال این دوستی به فرد داد.
نیچه

حرف کسانی که می گویند عشق بری از خودخواهی ست خنده دار است زیرا همه چیز طبق خواست قدرت ما است.
فریدریش ویلهلم نیچه

بلند پروازی من آنست که در ده جمله چیزی را بگویم که کسی دیگر در یک کتاب می گوید.
فریدریش ویلهلم نیچه

دشوار است که چیزی را بدانیم و طوری عمل کنیم که انگار آن را نمی دانیم.
ویتگنشتاین

انسان، خوب می بیند که چه دارد، ولی نمی بیند که چه هست.
ویتگنشتاین